پيام
+
برگي از کتاب زندگي شهيد طاهره سادات هاشمي***((طاهره نفس نفس ميز.ازاو قطع اميد کرده بوديم.از صبح نگران بوديم که نکند طاهره هم مثل دختر همسايه بميرد.دختر همسايه صبح مرده بودوصداي گريه هنوز از خانهشان ميآمد.مادرمرا فرستاددنبال زن عمو. با گريه آوردمش. زن عمو وقتي ديد طاهره نفس نميکشد، پارچهي سفيدي روش انداخت. من و مادر به گريه افتاديم. صبر کرديم تا همه بيايند و دفنش کنيم. نيم ساعت که گذشت...

جبهه مقاومت اسلامي
95/11/1
قلمدون
اينم عرض ارادت به شهيد طاهره سادات هاشمي @};- ؛ به خودت نگيري x-(