معلم و طلبه شهید فاطمه اسدیان :
بانوی شهیدی که محل دفن خود را نشان داد/ حفظ حجاب تا لحظه شهادت حفظ کرد
معنای این جمله را که می گویند: شهادت را به بها دهند نه به بهانه ! باید در زندگی شهدا جستجو کرد. به راستی وقتی زندگی شهدا را از زبان نزدیکانشان می شنوی؛ به آنچه آنها داشته اند و آنچه از دنیا می خواستند پی می بری از خودت، از آنچه هستی و آنچه از دنیا مطالبه می کنی خجالت می کشی.
شاید تصورش برای ما آسان باشد. خب نماز اول وقت،سعی در ادای همه نمازها به جماعت، روزه داری، افطار بعد از نماز، خویشتن داری، رعایت حجاب در تمام زمینه ها، عشق به یادگیری علوم دینی، تخصیل در سخت ترین شرایط سیاسی کشور، مردم داری و ...
اما به راستی بالفعل کردن تمامی این امور در مسیری که خدای متعال آن را می پسندد و رضایت او را جلب می کند، کار بسیار سختی است و مرد راه می خواهد.
چه طور زیستن شهدای ما که شهادت به دنبال آنها می چرخد نه آنها در آرزوی شهادت. شهر به شهر .. از اصفهان به شهرکرد... در خواب و رویا ....
ای کاش ؛ ای کاش های ما رنگ حقیقت به خود بگیرد.
در این مختصر سعی دارم شهید فاطمه اسدیان را معرفی کنم :
فاطمه در نخستین روز از شهریور ماه سال 1347 در شهرکرد، میان خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. او دختری باهوش و مقید به انجام تکالیف دینی بود و این توجه و دقت عمل او به انجام فرایض دینی و رعایت حجاب فاطمه را از سایر دوستان و همسالانش متمایز می کرد.
او همچنین در دوران تحصیل به عنوان دانش آموزی موفق و مؤدب مورد توجه دوستان و اولیای مدرسه بود. او دوره دبستان را در مدرسه جلال الدین،راهنمایی را در مدرسه سرتیپ هاشمی که اینک به اسم علامه امینی نامگذاری شد ه به پایان رسانید . دوران دبیرستان فاطمه با سختی ها و شرایط خاص هشت سال جنگ تحمیلی سپری در دبیرستان نرجس شهر کرد با موفقیت به پایان رسید و بعد از اخذ دیپلم متوسطه در رشته کاردانی زبان انگلیسی در تربیت معلم قبول شد.
فاطمه علاقه زیادی به دروس حوزی و ادامه تحصیل در حوزه علمیه داشت و در آزمون وردی حوزه علمیه قم هم قبول و مشغول به تحصیل شد.
خانم فریده اسدیان خواهربزرگتر فاطمه که خود ار معلم مدرسه است در مورد خصوصیات اخلاقی فاطمه می گوید: او به انجام واجبات بسیار حساس بود، نمازهایش را در اول وقت و به جماعت در مسجد ادا می کرد. تقریبا بیشتر روزها را روزه بود، وقت افطار اول نماز می خواند بعد سر سفره می نشست. نماز شبش ترک نمی شد. مخالف سرسخت بی حجابی بود. اهل غرور و تکبر نبود.عاشق شهر مقدس قم وامام خمینی (ره) بود. بچه های حوزه علمیه را خیلی دوست داشت نام طلبه و حوزه علمیه برایش بسیار مقدس بود . وقتی به او می گفتیم: " خانم طلبه" ، می گفت: «نگویید چون من هنوز به مقام طلبه نرسیدم و لیاقت ندارم.»
فاطمه !دختری مهربان، آرام، کم حرف، کم خواب و با طمانینه بود. او با دیگران طوری رفتار می کرد که همه او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
با اینکه به خاطرحجابش گوشه وکنایه می شنید توجه نمی کرد وهمچنان حجابش را کنار نگذاشت. بعد ازبمباران وقتی اورا از زیر آوار بیرون آوردند روسری و چادر به سر داشت و هنوز رمقی در بدن داشت، تا ایشان را به بیمارستان انتقال دادند به شهادت رسید
فریده اسدیان در ادامه می گوید: فاطمه بارها خواب دیده بود که شهید می شود . شب جمعه آخرزندگی اش با هم به گلزار شهدا رفتیم و محلی را که امروز قبرایشان است نشان داد و گفت: مرا درخواب اینجا دفن کرده بودند!
خندیدم و گفتم: اینجا که جای شهداست. ساعت 11 صبح روز20/12/66 شهرکرد بمباران شد. فاطمه جان شب قبل از بمباران هوایی به دلیل بمباران خوابگاه اصفهان به شهرکرد آمده بود. مادر به سفارش فاطمه برای ناهار عدس پلو درست کرد .اما افسوس که فرصت نشد که عدس پلو را بخورند.
مادرم ازآن روزبه بعد هر وقت عدس پلو می بیند بی اختیار گریه می کند و بعد شهادت فاطمه دیگر لب به این غذا نزده است.
در پایان گفت و گو فریده خانم اسدیان خواهر شهید فاطمه اسدیان با سوزی بسیار می گوید: فاطمه جان کاش بودی وچشم انتظاری های مادررا می دیدی، مادر به عکسهایت نگاه می کند و با تو حرف می زند و....
روحشان شاد وراهشان پر رهرو باد.
تنظیم : از حلما