+ عکسی که به یاد «دو پدر» بازسازی شد فرزند شهیدان «دوران» و «یاسینی» تصویری را به یاد پدر شهیدشان به ثبت رساندند.
+ در من کاروانی به راه افتاده برای دیدن یوسف چشمانت در بازار گیس های زلیخا را می کشم به حجره چشمانت مصر دلم که کودتا کند دست هایم را ذبح می کنم زلیخای فرتوت جوان شده تو ام عزیز یوسف تبار من..
+ *اینم منم، درست یازده روز قبل از خبط صدام حسین کافر برای حمله به ایران به دنیا آمدم؛ اینجا دقیقا 3 سال و 9 ماه و 12 روز از عمر پُر برکتم می گذره در دو سال اخر جنگ تحمیلی با چیدن توت از درخت های باغ بابابزرگ و بسته بندی اونا برای سربازانی که می خواستند با قطار برن اهواز در پشت خطوط مقدم جبهه فعالیت داشتم* جرات کی وفا کنه بگه بچه زشتی بودی خخخ
+ فاطمه اسفندیاری از زنان فعال در پایگاع علم الهدی( پشت جبهه) با تأکید بر اینکه تمام خدمت پشت جبهه گربه و غم نبود، گفت: برخی از شیرزنان جنوب که در پایگاه علمالهدی با ما مشغول به فعالیت بودند، صدای مردانه داشتند، بر همین اساس گاهی با زدن چفیه بهصورت، خود را به هیبت عراقیها درآورده و نیمهشب که همه جا تاریک شده و خانمها میخواستند بخوابند از بیرون وارد خوابگاه میشدند
+ *حمیده شاهمردی از بانوان فعال در "چایخانه" ( پشت جبهه) در دوران جنگ، تهیه مواد اولیه درست کردن حتی چیزهایی مثل مربا و ترشی با وجود فقر اقتصادی و مشکلات جنگ، چندان راحت نبود. به یاد دارم که گاهی با کیسه پلاستیکی در محل می چرخیدم و از هر خانه حتی شده یک قاشق شکر برای کمک به جبهه می گرفتم،
+ دوستان خوبم سلام. تارنمای مسیرعرشی را برای معرفی شهدای زن جمهوری اسلامی در ادوار مختلف مبارزات انقلاب اسلامی، ترور، هشت سال دفاع مقدس و ... چند سالی هست که ساختم و با چند وقتی دست دیگری بود اما کم لطفی داشت و از امشب خودم روش کار می کنم ، لطفا دوستش داشته باشید :) منیره غلامی توکلی ( مسیرعرشی - قلمدون)
+ 26 اسفند سال 66 مقارن با عید مبعث، صدای آژیر که بلند شد فاطمه در آشپزخانه مادرش مشغولآوردن آب برای بچه ها بود. لحظه ای بعد خانه با صدای مهیبی با ویران شد!... مهدی کودک شش ماه فاطمه شهید شده بود اما او هنوز زیرآوار زنده بود. نور به صورتش تابید دست بر سرش برد و گفت: *حجاب ندارم، چادرم کو؟* خواهرش روسری را به او داد فاطمه را به بیمارستان رساندند؛او یک روز دیرتر از مهدی، آسمانی شد.
+ *دشت نوشته شهید چمران در مورد فوزیه شیردل :* "دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوگه دشمن قرار گرفته بود، از در بیرون می بردند. آنقدراز بدنش خون رفته بود که صورتش سفید و بیرنگ شده بود. 16 ساعت پیش مجروح شده بود به شدت از پهلویش خون می رفت نه پزشکی نه دارویی این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زجّه زدنها جان به جان آفرین تسیلم کرد."
+ دکتر چمران:سریع زخمیها و شهداء را از اینجا دور کنید. هلیکوپتر از زمین بلند شد. رگبار گلولهها پروانه هلیکوپتر با تپه برخورد کرد و شکست. هلیکوپتر به زمین نشست..دقایقی بعد دوباره بلند شد. پرههای آن با دیوارههای تپه برخورد میکرد. یک دفعه کابین متلاشی شد جسد فوزیه از کابین هلیکوپتر آویزان شد. پاهایش داخل بود و بدنش آویزان شده بود بیرون. روپوش سفیدش که سرخ شده بود در هوا تکان میخورد.
+ *شهید شاخص سال 1393* @};- فوزیه شیردل@};- اعلام شده بود،بیمارستان پاوه مجهز نیست و به نوعی کمبود دستگاهها و تجهیزات پزشکی را باید نیروی انسانی جبران کنه و خدمت اونجا خیلی سخت تر از کرمانشاه است. *با همه این حرف ها فوزیه تصمیم گرفت بره به پاوه چون معتقد بود این طوری خدمتش ارج بیشتری داره و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن با همین محرومیت ها*