تندیس شهید محبوبه دانش رونمایی می شود
مشاور امور ایثارگران معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری روز دوشنبه در سالروز کشتار خونین 17 شهریور با خانواده شهید محبوبه دانش دیدار و گفت و گو کرد.
نرگس کریمی با اشاره به ویژگی های شخصیتی این نوجوان شهید گفت: محبوبه الگو و اسوه بیداری ، مقاومت، صبر و ایمان برای همه جوانان و نوجوانان میهن اسلامی است و انعکاس اخبار وی تاثیرگذار است.
وی با ابلاغ سلام شهیندخت مولاوردی معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده به خانواده این شهید والا مقام ابراز امیدواری کرد بتوان با ارج نهادن به آرمان ها و ارزش های شهدا راه و سیره انها را دنبال کرد.
کریمی با تاکید بر اینکه شهدا نیازی به یادآوری ندارند، افزود:تاریخ منبعی است که انسان ها را تغذیه می کند و تلاش کوشش و فداکاری را به انسان می آموزد هر چند بزرگداشت شهدا کارکرد و تاثیرات خود را در جامعه دارد.
وی با بیان اینکه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا نشان از زنده بودن فضیلت ها در جامعه دارد،خاطر نشان کرد: گفتن و شنیدن درباره شهدا انسان را از چرخه بی معنای زندگی نجات می دهد.
** رونمایی از تندیس شهید دانش
مشاور امور ایثارگران معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری با بیان اینکه قرار است همزمان با هفته دفاع مقدس از تندیس شهید دانش رونمایی شود، گفت: پس از پیشنهاد ساخت این تندیس از سوی معاونت امور زنان و خانواده احمد مسجد جامعی رییس شورای وقت تهران با آن موافقت کردند و اکنون در دست ساخت است.
وی با اشاره به اظهارات سازنده این تندیس مبنی بر آماده نشدن آن تا روز 17 شهریور اضافه کرد: این تندیس قرار است در یکی از روزهای هفته دفاع مقدس که به نام زنان نامگذاری می شود با حضور معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده رونمایی شود.
کریمی ادامه داد: چنین کارهایی در مقابل حماسه هایی که زنان و دختران بزرگی نظیر محبوبه دانش در جریان انقلاب و دفاع مقدس آفریدند، بسیار کوچک است .
وی همچنین به زنان و دخترانی اشاره کرد که در مقاومت 45 روزه خرمشهر با گرفتن سلاح بر دوش در مقابل دشمن به مبارزه پرداختند و جانانه دفاع کردند.
برچسب ها : شهید 17 هفدهم شهریور , شهید دانش آموز ,
ستاره ای درخشان در دانشگاه الزهراء (س)
از درب اصلی که وارد شوی و به سمت نماز خانه اصلی به راه بیفتی در کنار نماز خانه ساختمانی به نامش در دانشگاه الزهرا بنا شده. کار های اداری در این ساختمان انجام می شود. بار ها و بارها برای انجام امور مختلف ما را به ساختمان” شهید قزوینی” فرستاده بودند اما هیچ وقت دقت نکردیم بانوی شهیدی که نامش زینت بخش دانشگاه دخترانه ماست از کجا به آسمانی شدن رسیده است.
شهید فوزیه شیردل ، پرستار روزهای سخت/ فرشته ای خونین بال در لباس پرستاری
اعلام شده بود،بیمارستان پاوه بیمارستان خیلی مجهزی نیست و کمبود تجهیزات پزشکی را باید نیروی انسانی جبران کنه با همه این حرف ها فوزیه تصمیم گرفت بره به پاوه! چون معتقد بود این طوری خدمتش ارج بیشتری داره و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن با همین محرومیت ها و رسیدگی به محرومین.
معلم و طلبه شهید فاطمه اسدیان :
بانوی شهیدی که محل دفن خود را نشان داد/ حفظ حجاب تا لحظه شهادت حفظ کرد
معنای این جمله را که می گویند: شهادت را به بها دهند نه به بهانه ! باید در زندگی شهدا جستجو کرد. به راستی وقتی زندگی شهدا را از زبان نزدیکانشان می شنوی؛ به آنچه آنها داشته اند و آنچه از دنیا می خواستند پی می بری از خودت، از آنچه هستی و آنچه از دنیا مطالبه می کنی خجالت می کشی.
شاید تصورش برای ما آسان باشد. خب نماز اول وقت،سعی در ادای همه نمازها به جماعت، روزه داری، افطار بعد از نماز، خویشتن داری، رعایت حجاب در تمام زمینه ها، عشق به یادگیری علوم دینی، تخصیل در سخت ترین شرایط سیاسی کشور، مردم داری و ...
اما به راستی بالفعل کردن تمامی این امور در مسیری که خدای متعال آن را می پسندد و رضایت او را جلب می کند، کار بسیار سختی است و مرد راه می خواهد.
چه طور زیستن شهدای ما که شهادت به دنبال آنها می چرخد نه آنها در آرزوی شهادت. شهر به شهر .. از اصفهان به شهرکرد... در خواب و رویا ....
ای کاش ؛ ای کاش های ما رنگ حقیقت به خود بگیرد.
در این مختصر سعی دارم شهید فاطمه اسدیان را معرفی کنم :
فاطمه در نخستین روز از شهریور ماه سال 1347 در شهرکرد، میان خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. او دختری باهوش و مقید به انجام تکالیف دینی بود و این توجه و دقت عمل او به انجام فرایض دینی و رعایت حجاب فاطمه را از سایر دوستان و همسالانش متمایز می کرد.
او همچنین در دوران تحصیل به عنوان دانش آموزی موفق و مؤدب مورد توجه دوستان و اولیای مدرسه بود. او دوره دبستان را در مدرسه جلال الدین،راهنمایی را در مدرسه سرتیپ هاشمی که اینک به اسم علامه امینی نامگذاری شد ه به پایان رسانید . دوران دبیرستان فاطمه با سختی ها و شرایط خاص هشت سال جنگ تحمیلی سپری در دبیرستان نرجس شهر کرد با موفقیت به پایان رسید و بعد از اخذ دیپلم متوسطه در رشته کاردانی زبان انگلیسی در تربیت معلم قبول شد.
فاطمه علاقه زیادی به دروس حوزی و ادامه تحصیل در حوزه علمیه داشت و در آزمون وردی حوزه علمیه قم هم قبول و مشغول به تحصیل شد.
خانم فریده اسدیان خواهربزرگتر فاطمه که خود ار معلم مدرسه است در مورد خصوصیات اخلاقی فاطمه می گوید: او به انجام واجبات بسیار حساس بود، نمازهایش را در اول وقت و به جماعت در مسجد ادا می کرد. تقریبا بیشتر روزها را روزه بود، وقت افطار اول نماز می خواند بعد سر سفره می نشست. نماز شبش ترک نمی شد. مخالف سرسخت بی حجابی بود. اهل غرور و تکبر نبود.عاشق شهر مقدس قم وامام خمینی (ره) بود. بچه های حوزه علمیه را خیلی دوست داشت نام طلبه و حوزه علمیه برایش بسیار مقدس بود . وقتی به او می گفتیم: " خانم طلبه" ، می گفت: «نگویید چون من هنوز به مقام طلبه نرسیدم و لیاقت ندارم.»
فاطمه !دختری مهربان، آرام، کم حرف، کم خواب و با طمانینه بود. او با دیگران طوری رفتار می کرد که همه او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
با اینکه به خاطرحجابش گوشه وکنایه می شنید توجه نمی کرد وهمچنان حجابش را کنار نگذاشت. بعد ازبمباران وقتی اورا از زیر آوار بیرون آوردند روسری و چادر به سر داشت و هنوز رمقی در بدن داشت، تا ایشان را به بیمارستان انتقال دادند به شهادت رسید
فریده اسدیان در ادامه می گوید: فاطمه بارها خواب دیده بود که شهید می شود . شب جمعه آخرزندگی اش با هم به گلزار شهدا رفتیم و محلی را که امروز قبرایشان است نشان داد و گفت: مرا درخواب اینجا دفن کرده بودند!
خندیدم و گفتم: اینجا که جای شهداست. ساعت 11 صبح روز20/12/66 شهرکرد بمباران شد. فاطمه جان شب قبل از بمباران هوایی به دلیل بمباران خوابگاه اصفهان به شهرکرد آمده بود. مادر به سفارش فاطمه برای ناهار عدس پلو درست کرد .اما افسوس که فرصت نشد که عدس پلو را بخورند.
مادرم ازآن روزبه بعد هر وقت عدس پلو می بیند بی اختیار گریه می کند و بعد شهادت فاطمه دیگر لب به این غذا نزده است.
در پایان گفت و گو فریده خانم اسدیان خواهر شهید فاطمه اسدیان با سوزی بسیار می گوید: فاطمه جان کاش بودی وچشم انتظاری های مادررا می دیدی، مادر به عکسهایت نگاه می کند و با تو حرف می زند و....
روحشان شاد وراهشان پر رهرو باد.
تنظیم : از حلما
+ عکسی که به یاد «دو پدر» بازسازی شد فرزند شهیدان «دوران» و «یاسینی» تصویری را به یاد پدر شهیدشان به ثبت رساندند.
+ در من کاروانی به راه افتاده برای دیدن یوسف چشمانت در بازار گیس های زلیخا را می کشم به حجره چشمانت مصر دلم که کودتا کند دست هایم را ذبح می کنم زلیخای فرتوت جوان شده تو ام عزیز یوسف تبار من..
+ *اینم منم، درست یازده روز قبل از خبط صدام حسین کافر برای حمله به ایران به دنیا آمدم؛ اینجا دقیقا 3 سال و 9 ماه و 12 روز از عمر پُر برکتم می گذره در دو سال اخر جنگ تحمیلی با چیدن توت از درخت های باغ بابابزرگ و بسته بندی اونا برای سربازانی که می خواستند با قطار برن اهواز در پشت خطوط مقدم جبهه فعالیت داشتم* جرات کی وفا کنه بگه بچه زشتی بودی خخخ
+ فاطمه اسفندیاری از زنان فعال در پایگاع علم الهدی( پشت جبهه) با تأکید بر اینکه تمام خدمت پشت جبهه گربه و غم نبود، گفت: برخی از شیرزنان جنوب که در پایگاه علمالهدی با ما مشغول به فعالیت بودند، صدای مردانه داشتند، بر همین اساس گاهی با زدن چفیه بهصورت، خود را به هیبت عراقیها درآورده و نیمهشب که همه جا تاریک شده و خانمها میخواستند بخوابند از بیرون وارد خوابگاه میشدند
+ *حمیده شاهمردی از بانوان فعال در "چایخانه" ( پشت جبهه) در دوران جنگ، تهیه مواد اولیه درست کردن حتی چیزهایی مثل مربا و ترشی با وجود فقر اقتصادی و مشکلات جنگ، چندان راحت نبود. به یاد دارم که گاهی با کیسه پلاستیکی در محل می چرخیدم و از هر خانه حتی شده یک قاشق شکر برای کمک به جبهه می گرفتم،
+ دوستان خوبم سلام. تارنمای مسیرعرشی را برای معرفی شهدای زن جمهوری اسلامی در ادوار مختلف مبارزات انقلاب اسلامی، ترور، هشت سال دفاع مقدس و ... چند سالی هست که ساختم و با چند وقتی دست دیگری بود اما کم لطفی داشت و از امشب خودم روش کار می کنم ، لطفا دوستش داشته باشید :) منیره غلامی توکلی ( مسیرعرشی - قلمدون)
+ 26 اسفند سال 66 مقارن با عید مبعث، صدای آژیر که بلند شد فاطمه در آشپزخانه مادرش مشغولآوردن آب برای بچه ها بود. لحظه ای بعد خانه با صدای مهیبی با ویران شد!... مهدی کودک شش ماه فاطمه شهید شده بود اما او هنوز زیرآوار زنده بود. نور به صورتش تابید دست بر سرش برد و گفت: *حجاب ندارم، چادرم کو؟* خواهرش روسری را به او داد فاطمه را به بیمارستان رساندند؛او یک روز دیرتر از مهدی، آسمانی شد.
+ *دشت نوشته شهید چمران در مورد فوزیه شیردل :* "دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوگه دشمن قرار گرفته بود، از در بیرون می بردند. آنقدراز بدنش خون رفته بود که صورتش سفید و بیرنگ شده بود. 16 ساعت پیش مجروح شده بود به شدت از پهلویش خون می رفت نه پزشکی نه دارویی این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زجّه زدنها جان به جان آفرین تسیلم کرد."
+ دکتر چمران:سریع زخمیها و شهداء را از اینجا دور کنید. هلیکوپتر از زمین بلند شد. رگبار گلولهها پروانه هلیکوپتر با تپه برخورد کرد و شکست. هلیکوپتر به زمین نشست..دقایقی بعد دوباره بلند شد. پرههای آن با دیوارههای تپه برخورد میکرد. یک دفعه کابین متلاشی شد جسد فوزیه از کابین هلیکوپتر آویزان شد. پاهایش داخل بود و بدنش آویزان شده بود بیرون. روپوش سفیدش که سرخ شده بود در هوا تکان میخورد.
+ *شهید شاخص سال 1393* @};- فوزیه شیردل@};- اعلام شده بود،بیمارستان پاوه مجهز نیست و به نوعی کمبود دستگاهها و تجهیزات پزشکی را باید نیروی انسانی جبران کنه و خدمت اونجا خیلی سخت تر از کرمانشاه است. *با همه این حرف ها فوزیه تصمیم گرفت بره به پاوه چون معتقد بود این طوری خدمتش ارج بیشتری داره و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن با همین محرومیت ها*